همسایه ما چارلی چاپلین

ساخت وبلاگ

.

چارلی چاپلین به دوران پیری که رسید با ما همسایه شد با همان کت شلوار مشکی و کلاه شاپو و سبیل .
قدیم ها به اون سبیل می‌گفتند مسواکی. بعدا شد هیتلری ولی اهالی شهر به همون سبیل چارلی چاپلین میشناختندش.
چرا باور نمی کنید چارلی چاپلین با ما همسایه بوده؟
در آن دوران هنوز متهم به کمونیستی نشده بود. خنده داره. نه؟ یعنی باور میکنید چارلی چاپلین کمونیست بوده باشد؟
چارلی وقتی همسایه ما بود بدون عصا راه می رفت. و الا اگر با عصا راه می رفت من می‌توانستم آن عصا را در یک حراجی به ۱۴۰ هزار دلار بفروشم .پولی کمی نیست.
آره. بدون عصا و بدون پسر بچه.

زمانی که ما در خانه جدید مستقر شدیم که اتفاقاً سر خیابان بود کمی بالاتر از روبروی خانه, زمین خالی برای سه مغازه بود که برادر چارلی بنایی کرد و در آنجا سه تا مغازه ساخت.
در مغازه اول چارلی مستقر شد و در مغازه دوم برادر چارلی از بنایی به بزازی تغییر شغل داد و مغازه سوم که به شوهر خواهر چارلی تعلق داشت تبدیل شد به انباری مغازه قنادی.
باید شخصیت چارلی را لو بدهم.
‏چارلی پیرمردی بود که مثل چارلی چاپلین هنرپیشه لباس می پوشید و در کل این منطقه مشهور شده بود به چارلی چاپلین. کسی اسم کوچک او را نمی دانستند. با رنگ مو هم سبیل هیتلری خود را رنگ می کرد و در مغازه بقالی خود ساکت و آرام می نشست. کلاه شاپو به سر می گذاشت. کل جنس مغازه محقر بقالی او یکصد هزار تومان اون زمان ارزش نداشت.

وقتی چارلی چاپلین با ما همسایه شد ما کلاس دوم راهنمایی بود.
روزی تجمع مردم را در جلوی مغازه چارلی دیدم. فکر کردم که از شرکت فردکارنو برای فیلمبرداری آمده اند. خوشحال شدم گفتم بالاخره منطقه ما هم به فیلم افتاد که ناگهان ماشین شهربانی سر رسید و چهار مامور مسلح پیاده شدند.
گفتند که پسر چارلی چاپلین عموی خود را که بزاز بوده با چاقو زخمی کرده. عمو بزاز بعد از خوردن چاقو دست به شکم گذاشت از مغازه بیرون آمده و فوری با تاکسی به اورژانس رفته و و بدین طریق از مرگ حتمی نجات پیدا کرده بود. مردم می گفتند اگر آن تاکسی در آن لحظه به آنجا نمی رسید و بزاز صد درصد جان می باخت.
پسر چارلی چاپلین که دانشجوی دوره تربیت معلم بود و به زودی قرار بود معلم بشود . بهش نمی آمد که چاقوکشی کند. ولی نامردی نکرده بود و چاقو کشیده بود و شکم عموی خود را سوماخ پالان کرده بود. عجب جراتی عجب جسارتی.
زندان افتادن پسر چاقوکش چارلی چاپلین , چارلی را ناراحت نکرده بود. چارلی می ترسید برای پسرش که بازداشت بود سابقه کیفری ایجاد شود و از تربیت معلم اخراجش کنند. برادر چارلی از بیمارستان ترخیص شد ولی پسر چارلی هنوز در بازداشت به سر می‌برد.
مذاکرات چارلی برای اخذ رضایت با وساطت اقوام و آشنایان ادامه داشت.
موضوع از این قرار بود که برای دختر چارلی چاپلین( از همون زن اولش) خواستگار آمده بود و در مغازه چارلی صحبتی با برادرش شده بود که برای بله برون چقدر مهریه و طلا معین کنند.
چارلی گفته بود خانواده داماد ۸۰ مثقال طلا باید بخرند.
برادر چارلی گفته بود آخه بدبخت تو هشتاد مثقال می ارزی؟
که ناگهان پسر چارلی چاقو درآورده بود و شکم عموی خود را سوراخ کرده بود.
در این مدت چاقوکشی و بازداشت شدن پسر چارلی, جوزفین( دختر چارلی) به سلامتی به خانه بخت رفته بود. چارلی قصه ما فقط یک زن گرفته بود ولی اون هنرپیشه چهار زن گرفته بود(به به ورودی های 71 حقوق شیراز...

ما را در سایت ورودی های 71 حقوق شیراز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : t-zamania بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 15:20