آزمایش می کنیم

ساخت وبلاگ
❤️

 

آزمایش می کنیم : ۱، ۲ ،۳ 

 

 

__________________________________

 

 

 

❤️

 

 

از اتاق ناخدا که بیرون اومدم. دیدم سید پشت در تو سالن ایستاده بود. 

با هیکل تقریبا چاق و چشمهای پف کرده.کاپشن مشکی پرسنلی از روی لباسهای پلنگی به تن داشت و در حال مرتب کردن کلاه بره ش بود که نامیزان روی کله گنده ش به زحمت ایستاده بود. ولی درجه ها شو نچسبونده بود. سید ناو استوار وظیفه بود. 

منو که دید فوری دو قدم جلو اومد و پرسید :ناخدا آریافر حالش خوب بود!؟

گفتم :آره ، خوب بود. خوب خوب !

گفت :فرمانده منو خواسته. 

 

سید رفت داخل اتاق ناخدا و دقایقی بعد برگشت.

گفتم :چی شد!؟

_ناخدا بهم گفت می خواستم این شاهکارهایتان را تبریک بگویم.

 

سید اهل سیخ و سنگ بود. اخیرا بازرسی گرفته بودتش و فرستاده بود برای آزمایش داخل پایگاه و ازش نمونه گیری کرده بودند. سید بچه خوی بود. 

می گفتند دو سال فوق دیپلم مکانیک رو چندین سال طول کشیده بود مدرک بگیره. حتی خودش یک بار برام تعریف کرد که در کرمان سراغ یکی از استادان خودشون رفته بود. گفته بود فلان درس نمره نیاوره م. ولی برای هر نمره هزارتومان حاضرم بدم .

 اون موقع هزار تومان خیلی بود. من یک سکه جایزه برده بودم. از زرگری در سیرجان قیمت گرفتم گفتند ۳۸۵۰۰تومان قیمتشه. 

سید با حالت خواب آلود تعریف می کرد که در اتاق استاد رو به استاد و پشت به در ایستاده بودم و بسته هزار تومانی رو از جیبم در آوردم و شمردم : یک ، دو ، سه ، چهار شمردم رسیدم که به چهارده ، در باز شد و دختر دانشجویی اومد تو. من پولها رو گذاشتم تو جیب داخلی کتم. 

 

دیدم اونجا نمی شه. 

گفتم : استاد! فعلا با اجازه! بعدا خدمت می رسم.

استاد هم گفت : خواهش می کنم. در خدمتم. 

 

سید تعریف می کرد:

 بعدا استاد بهم ۱۴ داده بود ولی من پول رو براش نبردم. 

استاد بعدا منو دید. 

گفت :نیومدی!؟

من چیزی نگفتم و رفتم. 

 

ما کلی خندیدم. با خود گفتم ای استاد بدبخت وقتی گول یک تریاکی رو می خوری انتظار داری بعدا خدمت شما هم برسه. 

 

ناخدا ماجرای سید رو شنیده بوده که شاهکارشو بهش تبریک گفته بوده :

 

سید رو بازرسی که برای آزمایش برده بودند ، بعد از نمونه گیری ، سید رفته بود سراغ پیمان.

 پیمان خیلی زبل بود. کسی بود شبیه بازپرس ولی تو حوزه ی خودش. 

پیمان بچه سلماس بود و با سید که بچه ی خوی بود سلام علیک گرمی داشت.

پیمان سرباز پیمانی بود و درج ش مهناوی ۱ بود ولی رنجر تر از هر رنجری بود. 

هر از گاهی موتور پول پیش ما هم می اومد و خیلی گرم می گرفت. پیمان با خیلیا رفیق بود. 

بعد از شنیدن موضوع نمونه گیری ، پیمان رفته بود سراغ ناواستواری در بیمارستان.

 ازش خواسته بود که آزمایش رو عوض کنه. 

اونم نه نگفته بود. 

به ناوی مربوطه سپرده بود. 

ناوی هم ناوی نترسی بود. کارش رو درست انجام داده بود. 

تست اعتیاد منفی در اومد و نتیجه به بازرسی ارجاع شده بود. 

 

همه تعجب کرده بودند. 

موضوع لو رفته بود که صددرصد نمونه همون نمونه نبوده. 

ناوی را خواسته بودند. 

 

مسئول مربوطه به ناوی گفته بوده چطور نمونه منفی دراومد!؟ 

ما این معتاد رو از سر منقل در حال مصرف بلند کردیم آوردیم آزمایشگاه. 

 

حریف ناوی گردن کلفت نشده بودند. پوستش کلفت تر از این حرفا بود.براحتی اظهار بی اطلاعی کرده بوده. 

ولی موضوع خیلی ساده لو رفته بوده. 

ناواستوار بیمارستان اومده بود بازرسی که سر و گوشی آب بده ببینه چه بلایی سر ناوی آورده ن.

 

مسئول بازرسی دیده بودتش گفته بود : سرکار ناواستوار دم در بده بیا تو.

 

بهش گفته بودند اگه راستشو نگی اخراج می شی. 

اون بدبخت رو به گریه انداخته بودند.

سید هم برای نجات اونا رفته بود اقرار کرده بود. 

سید دادگاه رفت شلاق خورد. درجه هاشو هم ازش گرفتند و شد ناوی صفر.

کسی از سلب درجه ش خبر نداشت.

روزهای آخر خدمت با یکی از بچه ها به عکاسی در بازار سیرجان رفتیم ، زیر شیشه ی روی میز داخل عکاسی دیدیم عکس سید رو گذاشته بودند با لباس سولین. 

با درجه ناوی ترخیص شد. یک روز هم اضافه خدمت نکشید.

 

 

 

یادش بخیر!

____________________________________

 

تیمور زمانی

ورودی های 71 حقوق شیراز...
ما را در سایت ورودی های 71 حقوق شیراز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : t-zamania بازدید : 252 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 9:44