کاش دگر نبینمت, بر در دادگستری
از در حق نمیسزد , داد به دیگری بری
هرچه سلام میکنی ,نیست جوابی از کسی
پیش رخت عیان شده, منظره ی تکبری
هرچه کنی تو بر حقی, حاکم و دست مطلقی
پیش خدا چه میکنی؟بس که لطیف منظری
باز همیشه پشت در, از تو نمیرسد خبر
نوبت ما که میرسد, غایب و در تصوری
رای خلاف عشق را ,با چه دلی نوشتهای؟
راست بگو تو کیستی؟ کینه ز دل نمیبری
نقض نمیشود چرا ,حکم خلاف عقل و دین؟
هرچه کنی برندهای, از همگان تو بهتری
منتظرم مباش من ,چون دگران بگویمت:
( دست به بند میدهم, گر تو اسیر میبری)
این شب اگر سحر شود , بی تو به سر نمیشود
با غم جان چه میکنی, باز به روز داوری
باز (زمانی )و غزل, دست به نقد و انتقاد
وقت غزل تو لااقل , روی نهان مکن پری
مهدی صاحب الزمان(عج) , ناشر عدل و داد و دین
با دل و جان بنا کند , پایه ی دادگستری
تیمور زمانی
١٤٠٢/٠٨/٢٧
برچسب : نویسنده : t-zamania بازدید : 27