غزل پیرانشهر

ساخت وبلاگ

مکرر یاد پیرانشهر کن تا ساغری داری
مگر در زاگرس بهتر از این افسونگری داری

نمی گنجد در این ابیات وصف شور شیدایی
بیا باغ بهشتی بین چو حال بهتری داری

نمی‌گویم من از خرپاپ و پردانان و قندیلش
که تو گمگشته ی بازاری و چشم تری داری

ز پیران , آن سپهسالار تورانی نمی پرسم
در ایران از جوانان تکاور لشکری داری

چه شد آن سکه های خسرو پرویز ساسانی
خیالم بود از آن گنجینه تاج و گوهری داری

چو کانی لوسه کان عشق شد تا قند پیرانشهر
تو گویی پرده پرده شهر نیکو منظری داری

پر از غوغای کردستان و در هل پرکه می‌بینی
برای سفره دل‌ها بسی غارتگری داری

میان چار فصل دلکش این شهر رویایی
چو روی ماه در شبها, چه زیبا پیکری داری

بیا با بربسیلی رحمت حق می شود نازل
برای شام مهمان غریب آذری داری

پر از چین تمرچین مرز و راه کربلا زان سو
میان موکب از عطر حسینی کوثری داری

در آن سوتر خورنج و دستچین سنگ و افسانه
برای لک لک آنجا هوای دیگری داری

شکایت می‌کنی شاعر چرا کم گفتی از این شهر
بفرما غنچه را گل کن اگر تو نوبری داری

وکیل اول این شهر شاعر بود و ما گفتیم
خدا را شکر در غربت, (زمانی)دفتری داری

تیمور زمانی١٤٠٢/٠٨/٢٨

ورودی های 71 حقوق شیراز...
ما را در سایت ورودی های 71 حقوق شیراز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : t-zamania بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 18:08